شفق..
باز هم غروب جمعه... باز هم دلتنگی... باز هم اشک... این جمعه هم رفت و ... خبری از او نشد
نازنینا من تو را از جان هوادارم هنوز رفتی و پیمان شکستی من وفادارم هنوز ******* یاد تو در شهر دل آشوب به پا می کند لعبت افسونگرم من عشق تو دارم هنوز ******* باده نوشیدم نهان از جام عشقت در ازل از شراب غیبی تو هشیارم هنوز ******* از غم هجران تو کم مانده بوسم مرگ را کرده ام پنهان ز اغیار تو اسرارم هنوز ******* کس نمی پرسد از این آشفته دل حالی ولی من ز هجرت با دل بیچاره غمخوارم هنوز ******* جان من بودی ولی رفتی بدون یک وداع هست دیدار رخ چون ماه تو کارم هنوز ******* از فراقت خون ببارد هر شب از چشمان من بس تو کردی بی وفایی از غمت زارم هنوز ******* یاد شیرین وصالت مرهم درد من است با خیال عسق تو از غیر بیزارم هنوز ******* گرچه در حسرت بشد عمر من عاشق هدر
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |